فصل های زندگی من

۲۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۱
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۳۰
فروردين

کل دیشب رو به این فکر می کردم که حس می کنم توی رفتارم اشتباه کردم  .. و بعدا ممکنه این اشتباهات قابل جبران نباشه ...

از طرفی نمی خوام آدمهایی که باهاشون در ارتباطم از من رنجیده خاطر بشن ولی از طرفی هم نمی دونم ممکنه چه برداشتی از رفتارم کنن ... این دو سه روز با اتفاقاتی که افتاده یه وقت هایی به خودم می گم سارا نکنه داری راه و اشتباه می ری ..  نکنه بعدا پشیمون شی ... از طرفی نمی تونی بفهمی توی ذهن و وجدان آدم های اطرافت چی می گذره و ممکنه بعدها به خاطر همین اشتباهات کوچیک چه برداشت و قضاوتی راجع به تو داشته باشند ...

به خودم می گم کلا کنسل کنم و اینو در نظر بگیرم آدم های اطرافم خوب و کلا مشکل از من ..

نمی خوام بعدا به خودم مقروض باشم که چرا این کار رو کردم یا این کار رو کردم ...

  • سارا بانو
۲۸
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۲۵
فروردين

یه وقت هایی به خودت می یایی و می گی چه موجودات عجیبی هستیم و چطوری این همه احساسات و عواطف خوب و بد رو در خودمون جای دادیم و هر روز با این احساسات سر و کله می زنیم ...

چند روز گذشته روزهای خوبی بود بهتر از روزهای قبل ... هر چند که نمی دونم چرا امروز اینقدر زود رنج شده بودم و همین طوری بغض کرده بودم ... و بلاخره بعد از کلنجار رفتن یه گوشه کنار پنجره نشستم  زدم زیر گریه ... و حداقل این بود که سبک شدم ... بعدش کارهای روزمره دوباره ... 

از طرفی امروز روز خوبی بود پر از هیجان و بالا و پایین پریدن و پابکوبی ... خیلی خوش گذشت و خاطرات خوبی به جای موند مثل پنج تایی ... از طرفی از خودم و لباس و میکاپ و .. خیلی راضی بودم ...

یه چیرهایی توی زندگی در کنار تمام شادی ها هست و من با خودم فکر می کنم واقعا چی منو آزار می ده ... شاید نداشتن اعتماد به اطرافیانم باشه ... نمی تونم مثل سابق به کسی اعتماد کنم می دونم حس بدیه ولی کاریش نمی تونم کنم شاید مرور زمان این مساله رو حل کنه ...

  • سارا بانو
۲۴
فروردين

امروز وقتی از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم وقتی اومدم کار برخلاف روزهای دیگه بشینم یه گوشه و شروع کنم به نوشتن ... حس می کنم چند روز دست به قلم نشدن باعث شده احساس سنگینی توی وجودم داشته باشم....

امروز وقتی راه افتادم سمت کار مثل همیشه نیم نگاهی انداختم ولی انگار جای جدیدی می بره دور از چشم....

 نمی دونم ولی احساس خستگی می کنم ... حس خوبی نیست ولی سعی می کنم باهاش کنار بیام ..

گاهی دلتنگ می شوم روزهای خوب .... 

گاهی وقت ها با اینکه اطرافمون پر از آدم های مختلف هست بازم احساس تنهایی می کنیم . گاهی آدمهای خیلی خوبی رو کنارمون داریم ولی نمی تونیم ازشون انتظارات بی جایی داشته باشیم...

نمی دونم این روزها سعی می کنم حد و حدود خودم رو رعایت کنم ... و البته دوستان خوبی هم دارم که یه چیزهایی رو بهم بگم تا دچار مشکل نشم ... چون همیشه اطرافمون آدمهایی هستند که بلاخره یه جایی زیر پای آدم رو خالی می کنن پس همون بهتر یه کم فاصله رو باهاشون حفظ کنی ...

تقریبا کل دیروز رو توی تختخواب بودم و فکر نمی کنم هیچ روزی تا این حد به تختخواب چسبیده باشم... درد داشتم یعنی از شب قبل که تا سه صبح مثل مار به خودم پیچیدم و درد کشیدم نمی دونم کی بود که خوابم برد ولی نزدیک های ده به زور از جام پاشدم یک ساعتی درد نداشتم ولی انگار دوباره شروع شد مجبور شدم برم دکتر و مسکن بزنم یکی هم برای شب ...  

نمی دونم چرا امروز از اون روزهاست امیدوارم حال دل همه ما بهتر بشه.... 


  • سارا بانو
۲۱
فروردين

یه وقت هایی مثل امشب دلم می خواد یه دل سیر گریه کنم 😢😢😢 اونقدر که هق هق کنم ولی انگار فقط بغض می شه نمی دونم واقعا اینطوریه یا من نمی خوام که اشک بریزم ...

یه روزهایی اتفاقات بد پشت هم می افتند ... و این یه کم بی انصافی خدا جون ... جون من خدا یه کم فکر کن حداقل یکی بسه ها ... بقیه اش رو بده به بقیه خوب چه کاریه یهویی مثل سطل آب همشو می ریزی روی سر من آخه 😦😦😦 یه کم فکر کنی می گی  آخه جنس مونث به قدر کافی موجود ضعیفی هست ...

ای بابا از گلایه با خدا بگذریم بریم سراغ حال دل خودمون ... منم و یه دل گرفته و آهنگ جدید محسن چاوشی ( خداحافظی تلخ) ..🙇🙇🙇 

امروز روز کاری خوبی تقریبا داشتم ... از کار می خواستم بیام خونه ولی یه سر رفتم پیش مامان اخه دیروز رو هم همش تنها بود ... صبح که زنگ زدم به مامان گفت تارزان فارغ شده به سلامتی 😊😊😊 ( تارزان اسم گربه خونه مامی هست دختره ها ولی نیدونم چرا تارزان اخه 😮😮😮 اخه خانوم خانوما باردار تشریف دارن چپ و راست خلاصه ما با کلی امید و کمپوت و ابمیوه رفتیم مثلا عیادت که دیدم نه بابا از بچه گربه خبری نیست و خانوم خانوما تشریف بردن پیاده روی ماه های آخر 😁😁😁).

خونه مامان تا وقتی شازده برادر نیومده بودن همه چی خوب بود تا با اون برادر زادمون مثلا تشریف اوردن و مامان که دیگه گل از گلش شکفت و منم سریع لباس پوشیدم که بیام خونه که هر چی خودمو کنترل کردم نشد ج حرفهای شازده برادر و ندم که مامی ناراحت نشه که نشد و خلاصه یکی و دو دقیقه ای بحث و با صلوات خاله خانوم و ترک محل از طرف من بلاخره تموم شد یعنی دلم می خواست سرش رو بکوبم به دیوار پسره احمق 😠😠😠😠 

یعنی خدا جون اگه خودت تلافی نکنی حرف ها و کارهاشو دیگه باید ازت قطع امید کرد از من گفتن بود ها..

چقدر امروز هوا خوب بود مناسب حال و هوای دلم.. اومدم خونه کلی کار واسه انجام دادن بود به هر مشقتی بود انجام دادم و کلی ظرف کثیف واسه شستن 😥😥😥😥 .

یه موردی پیش اومد و زنگ زدم مامی نوژا که من شاید نتونم بیام کار و اشتباه این بود که گفتم مورد چیه و اونم آب پاکی ریخت روی دستم و یه نه تمام و کمال تحویلم داد .... خیلی خیلی ناراحت شدم حقش این نبود می دونم کارم اونجا طوریه که اخر هفته ها مرخصی دارم و اونا هم خودشون مرخصی زیاد می رن ولی خوب یه دفعه هم کار برای من پیش می یاد و مرخصی می خوام این بی انصافی بود واقعا .. من طی این تقریبا دو سال شاید یه هفته مرخصی هام شده باشه اونم وقتی بیمارستان بستری بودم و از این بابت خیلی خیلی ناراحتم ....

بماند بعد از گفتن نه ایشون به ما پی ام بود که چپ راست می اومد چرا نوژا اینو گفت چرا اونو گفت و ..... اونقدر که دیگه سیم هام داشت اتصالی می کرد دیگه نمی خواستم بحث کنم چون بازم اون بلاخره من واسه اون کار می کنم  و ممکن بود جایی حق واقعا با ایشون باشه ولی کلی حرف بارمون کرد و اخرش همش گفتم باشه معذرت معذرت 😧😧😧  

و با شوخی گفتم بابا من اشتباه کردم گفتم مرخصی..  بقدر کافی الان ناراحتم و پی ام پشت پی ام و ناراحتم از این بی انصافی ... عیبی نداره خدا جون ...  

یه جورهایی امشب خیلی خیلی دلگیرم ... مخصوصا از  کار اصلا حقم این نبود خیلی خیلی دلم شکست ... هر بلایی سرم می یاد از حماقت و سادگی خودمه ...

  • سارا بانو
۲۱
فروردين

به امید اون روز که با 🚗 خودم حالا چهارتا چرخ داشته باشه با آهنگ های مورد علاقه ام توی یه جاده بی انتها .....  

آهنگ آروم آروم علیشمس و مهدی جهانی 


عشقه من صدات آرامشه محضه

عشقه من به همه دنیا می ارزه

عشقه من به دلم میشینه حرفات

عشقه من فوق العادست تو چشمات

آروم آروم اومد بارون شدیم عاشق زدیم بیرون

اومد نم نم نشست شبنم

رو موهامون رو موهامون

آروم آروم اومد بارون

شدیم عاشق زدیم بیرون
اومد نم نم نشست شبنم رو موهامون رو موهامون

منو جا بده تو دلت بذار رابطه خوب بشه بینمون
صدا خنده هامون تا آسمونا بره
منم پاسبون واسه اون چشایه ناز خوشگلت
خاصه احساسمون دل کندن از تو مشکله
بارون زده میاد رو شونم آروم سرت
عشق منو تو قانون نداره

دلامون خرابو دور از هم چشامون تره
عشق تو منو جادو کرد زیر بارون زد
داغون کرد این دل وا موندمو

خانومم بد شدم آلودت , بد شدم آلودت

شعر آهنگ جدید علیشمس و مهدی جهانی آروم آروم

اشکه من مثه بارون پر احساسه
اشکه من دستایه تو رو میشناسه
آرومم انگار اون بالا رو ابرام
دیوونه تو رو دیوونه وار میخوام

آروم آروم اومد بارون شدیم عاشق زدیم بیرون
اومد نم نم نشست شبنم

رو موهامون رو موهامون

آروم آروم اومد بارون

شدیم عاشق زدیم بیرون
اومد نم نم نشست شبنم رو موهامون رو موهامون

آروم آروم اومد بارون شدیم عاشق زدیم بیرون
اومد نم نم نشست شبنم

رو موهامون رو موهامون



  • سارا بانو
۲۱
فروردين

من برای دستانت دعا میکنم، 

تا در دستان کسی قرار گیرد که گرمای دستانش ارامش بخش روحت باشد

برای قلبت دعا میکنم تا برای کسی بتپد که لیاقت خوبیهایت را داشته باشد

برای خودت دعا میکنم تا خودت باشی بی انچه که دیگران از تو میخواهند

برایت میخواهم زیر باران عاشقانه های خدا خیس ترین باشی

دعا میکنم تا موفق ترین باشی و بهترین ها برایت باشد..

  • سارا بانو
۱۹
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۱۹
فروردين
 باور کنید...
ذهن‌ها خسته‌اند
 قلب‌ها زخمی‌اند
 زبان‌ها بسته‌اند
 و...
برای دیگران آرزو کنیم
 بهترین‌ها را
 راحتی را
 و...
همه گم شده‌ایم
 یاری کنیم همدیگر را
 تا زندگی برایمان لذتبخش شود..
آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
آدمها در یک لحظه ..
با یک تلفن...
با یک جمله ...
با یک نگاه ... 
با یک اتفاق....
با یک نیامدن..
بایک دیر رسیدن.
بایک "باید بروم"..
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
 آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..
آدمها را آدمها پیر می کنند.

سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم.
همدیگر را پیر نکنیم...
  • سارا بانو