فصل های زندگی من

۱۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۹
ارديبهشت

گاهی سفر می کنی نگاهت بیرون و به جاده .... مدام نگاه می کنی با یه هدفون توی گوش... نگاهت کشیده می شه و ذهنت یه جای دیگه ولی نمی دونی تا کجا و برای چی ..  گاه ارزو می کنی کاش سفر ادامه پیدا کنه و جاده ها هیچ امتدادی نداشته باشه سوال بزرگی ست وقتی نمی دونی چی تو رو خوشحال می کنه .... نگاهم رو بر می گردونم گاه به صفحه موبایل .. بی تو دستام سرده سرده بی تو چشمام گریه کرده .... اهنگ مورد علاقه من ...

و تمام افکاری که دور و برم می چرخن و اعتماد مثل شیشه شکسته دستام که هیچ قلبم رو خراش دادن ... 

یه توقف کوتاه و دوباره جاده .... انگار توی سفر دلتنگ تر می شی ..... حداقل برای خودت ... 

شیشه اب رو به صورتم می چسبونم شاید داغی وجودم رو خنک کنه و دوباره تکرار اهنگ مورد علاقه ...

دلم یه لیوان چایی می خواد امیدوارم یه جا واسه خوردن یه لیوان چایی پیدا بشه ... کاش امشب بتونم با انتاو مرتضی بریم پل پیاده روی ...

  • سارا بانو
۲۸
ارديبهشت

امروز وقتی به خودم اومدم دیدم شاید چند ساعت تمام توی تاریکی نشستم و خیره به گل های قالی اونقد که صدای اطرافم رو نمی شنیدم  ... اصلا نمی دونم ذهنم تا کجا ها رفت و بی نتیجه برگشت ...😔 نمی دونم بین اون همه شک و تردید و دو دلی و ترس از روزهای گذشته و  آینده و احساس پشیمونی چقد پرسه زد و بی نتیجه با یه عالمه سوال گنگ برگشت...

وقتی به خودم اومدم که ساعت ها گذشته بود و صورتم خیس بود ...صدای زوزه باد می پیچه توی گوشم و صدای خرد شدن یه شیشه یه لحظه قلبم تند زد ... گاه تنها تر از اون چیزی که هستی خودت رو حس می کنی ... گاهی به خودت که نگاه می کنی خودت رو سنگدل ترین موجود احساس می کنی ولی این زخم های زمانه بود که دلت رو سنگ می کنن ترس و بی اعتمادی و بی احترامی و روزهای مجهول ...

آینده مجهول که واسش دست و پا می زنی ولی ممکنه بدتر از دیروزت باشه و دیروزت مثل امواجی که تو رو غرق می کنن کجا باید ایستاد  نمی دونم توی زمان حال .. 

امشب از صدای باد ترسیدم ولی قول داده بودم به خودم ...

  • سارا بانو
۲۷
ارديبهشت

دلگیری ولی نمی دونی از چی و کی ... شایدم بدونی و خودت رو گول بزنی و دنبال بهانه باشی ....

گاهی اطرافیان باعث می شن از خودت دلگیر بشی و ساعت ها بشینی با خودت کلنجار بری و یه جورهایی خودت رو دعوا کنی....

نمی دونم یه حسی دارم که نمی دونم باید اسمشو چی بذارم... گاهی وقت ها از جواب دادن به سوالات خسته می شم مثل دیشب ... چرا باید جواب هر سوالی رو بدم چرا .... نمی دونم چرا همه می خوان بگن چی کار کن و یا چی کار نکن .... 

یه کلنجار بین درست و غلط بین انتخاب بین بد و بدتر و  یه ترس مثل ترس از تاریکی شب... هیچ وقت نمی تونی بفهمی وقتی توی تاریکی محضی جلوی پات و یا پشت سرت چی قرار داره واسه همین مثل قدم هات گنگ هستند ... خسته ام حس می کنم تموم انرژی هایی که جمع کرده بودم انگار طی چند روز ته کشید ..امیدوارم به خدا امید دارم

  • سارا بانو
۲۷
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۲۱
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۲۰
ارديبهشت

امروز با اینکه توفیق اجباری تعطیلی رو داشتم ولی انگار خسته کننده تر از روزهای دیگه بود ... بعداز اینکه دیشب  سرویس کار های کولر اومدن و دستی به کولر کشیدن و رفتن و خیلی دیر به دورهمی بچه ها دعوت شدم و کلی دلخور و بعد به اصرار و مثبت اندیشی دوستان و بیا حاضر شو بریم و ...  راهی دورهمی شدم و بیچاره کلی صبوری به خرج داد تا من از خر شیطون بیام پایین و از دریچه نگاه اون به قضایا نگاه کنم  بریم دور همی که بد هم نبود یه خورده خنده و شوخی و بعدشم خوردن شام  تقی خان .. و بعدشم کلی معطلی واسه رسوندن من به خونهف ...😯😯😯 وقتی اومدم خونه نمی دونم چرا سر گیجه داشتم در حدی که در و دیوار و قاطی و پاتی می دیدم و یه جورهایی انگار دنیا دور سرم می چرخید و از طرفی چشمان خیسم 😢😢😢

با تمام این احوال شب رو به صبح رسوندم بازم ساعت چهار صبح بیدار باش بودم و به صدای پرنده ای که هر روز ساعت چهار صداش رو می شنوم گوش دادم و کمی وقت رو توی بالکن و گوش دادن به سکوت خیابون گذروندم و دوباره تختخواب 😳😳 

صبح انگار اصلا دوست نداشتم خودم رو از تخت بیرون بکشم ولی خوب صبحونه و بعدم مامی می خواست از دلم در بیاره روز قبل رو راهی عیادت پسر دایی گرام شدیم که خودش رو با موتور داغون کرده بود شدیم😊😊 چقد هوای خوبی بود نیمه ابری و به نسیم خنک و بعدشم خونه که خیلی خوابم می اومد خوابیدم و از چهار که بیدار شدم همین طور تا الان مشغول تمیز کاری یه خونه پنجاه متری شدیم و الانم بعد از دوش کتری خودش رو هلاک کرد و من اینجا خدمتون دارم می نویسم😅☺☺☺وای که چقد دلم می خواد چایی خودش تشریف بیاره بخورمش ...

این ماه . ماه سختی هست چون یه عالمه مخارج خارج بر سازمان اضافه شده و تا ماه اینده هم حقوق جلو جلو خرج شده ولی امید به خدا سارا خانوم شرایط سخت تری رو هم گذرونده این رو هم می گذرونه ... 😆😆  خدا جونم می دونم کمکم می کنی می دونم هوامو داری تا محتاج هیچ کسی حتی خانواده نباشم می دونم که می دونی توی دلم چه خبره ... می دونی چیزی که هر روز ازت می خوام چیه ... پس خودت بهم کمک کن .. دوستت دارم خدا جونم ..

  • سارا بانو
۱۹
ارديبهشت

دیشب رو خیلی زود رفتم توی تختخواب 😪😪😪 ... از طرفی کمی کسالت و از طرفی هم کار خاصی واسه انجام دادن نداشتم ...زود خوابیدم ولی تا مثل مثل یو یو هی رفتم در بالکن رو باز کردم که هوا بیاد باز بسته می شد عقلمون هم کفایت نکرد که یه چیزی بذارم جلوی در  البته ایکیو بهانه هست درد و تنبلی 😆😆 ... 

جدیدا عین ادم های تایمر دار ساعت 4 صبح بیدار می شم ... 😕😕نیدونم چرا ؟

صبح هوای ابری زدم از خونه بیرون ... پیاده رو های خالی و آدم های خواب الوده ... نم نم بارون روی شیشه های ماشین ... یه نسیم خنک هوای خیلی خوبی بود ... 😊

وقتی رسیدم کار تصمیم داشتم اگه دختری خواب باشه کمی خلوت کنم ... ولی خوب کار پیش اومد و بعدم که نوژا با مامانش رفت و منم بعد از کمی جمع و جور کردن راهی شدم واسه انجام کارهای مردونه ...

رفتم سفارشات لازم رو برای سرویس کولر انجام دادم قرار شد بعدازظهر تماس بگیرن و بیان ...

بعدهم از جلوی میوه فروشی که رد شدم چشمم یه خربزه ابدار رو نشونه گرفت خریدم و اومدیم که با مامی بزنیم بر بدن که فعلا در یخچال جهت سرد شدن به سر می بره 😢😢😢😢 

بعدم دستی به سر و گوش خونه مامی و شستن حیاط و ابپاشی کوچه که اب و ریختن روی دیوارهای کاهگلی که چه عطر خوبی داشت دلم می خواست عین مارمولک بچسبم به دیدار و نفس بکشم 🐾🐾 

و حالا هم مامی برام فرنی درست کرده بخورم تا زودتر خوب شم الان بهم باج داد چون خونه رو تمیز کردم 😂😂😂😂 

خوب من برم یه چایی و فرنی بزنم بر بدن ببینم تا اماده شدن دلمه واسه نهار چند چند می شیم 🙆🙆🙆 فعلا 

  • سارا بانو
۱۸
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۱۸
ارديبهشت

متن آهنگ آدم بدی نبودم از علیشمس و مهدی جهانی

♫♫♫♫♫

مهدی جهانی علیشمس

..

مهدی جهانی:

وقتی براما که مستی تا خود صبح گریه کردم

خاطراتو دوره کردم کاشکی میزاشتی که برگردم

هنو تنهاییشم منو بی حالیو تب با ی خودکار

بیدارم کل شب

من که آدم بدی نبودم من که ادم بدی نبووووووم

هییییییییییییییییییییییییی من که …

بی تو سردردو جونون بی تو وارونو خزون بیا برگرد سمت من ی بار دیگه بمون

بی تو دستام سرده سرده

بی تو چشمام گریه کرده

بی تو قلبم پر درده بی تو رنگم زرد زرده

بی تو سر دردو جونون بی تو وارون خزون

بیا برگرد سمت من ی بار دیگه بمون

بی تو دستام سرده سرده بی تو چشمام گریه کرده

بی تو قلبم پر درده

بی تو رنگم زرده زرده

علیشمس:

یه جوری رفتو درم بست که هنوزم صدای در تو سرم هست

اینو فهمیدم همون لحظه که هرکی سنگ دل تره برندست

حتی ندارم نفس خستس مغزم میخونه مثل قفس در بستس

تخت شده واسم من هر لحظه نمیدونم عشقی تو دلش اصلا هست؟

علیشمس و مهدی جهانی:

اگه چشمام کبودن , فقط واسه اینکه ادما حسودن

هر موقع که نبودن پشتم زدن

منو تو دل تو کشتن فقط حرفاشون از صدتا فوش بدترن

فهمیدم که خودیا از همه دشمن ترن

منو پیچیدنو خودشون به سمتت اومدن

اونا که فکر میکردم از همه خوش قلب ترن

بیا فکر کن اولش مثلا روز اوله

بیا برگرد ببین بی تو واقعا حال من بده

میون اون همه آدم من تورو انتخاب کردم

هرجا رفتم یه کاری کردی برگردم

من که آدم بدی نبودم

بی تو سردردو جونون

بی تو وارونو خزون بیا برگرد سمت من ی بار دیگه بمون

بی تو دستام سرده سرده

بی تو چشمام گریه کرده

بی تو قلبم پر درده بی تو رنگم زرد زرده

بی تو سر دردو جونون بی تو وارون خزون

بیا برگرد سمت من ی بار دیگه بمون

بی تو دستام سرده سرده بی تو چشمام گریه کرده

بی تو قلبم پر درده

بی تو رنگم زرده زرده

 بی تو قلبم پر درده

بی تو رنگم زرده زرده

♫♫♫♫

  • سارا بانو
۱۸
ارديبهشت

سلام به همگی ...

خوب دو روز تعطیلی و دو روز گردش و تفریح .... یه پاستیل خوشمزه کله صبح که طفلکی یکی از بچه ها واسه پیدا کردن پاستیل دایناسوری چند تا مغازه رو زیر و رو کرد 😊😊😊.. اخی عزیزم 🙈🙈🙈 . خلاصه یه روز رو کنار دریاچه چورت گذروندیم و خیلی خیلی مناظر زیبایی رو دیدیم و من هم با کمال پررویی توی این سفر با این وضعیت شرکت کردم خیلی درد کشیدم ولی می ارزید چون تا حالا اونجا رو نه شنیده بودم نه دیده بودم .... ما حصل این سفر کبودی پهلوم بود که بر اثر نیسان سواری به وجود اومد که اونم خاطره خوبی شد مخصوصا وقتی توی گل گیر کرد کلی با تکون تکون های نیسان خندیدیم و از لهجه حرف زدن اهالی اونجا مثل گنگ ها خیره مونده بودم که ببینم یه کلمه می فهمم ... 😊 

مسیر طولانی بود مخصوصا با مینی بوس ولی کلی خاطرات قشنگ باقی موند مخصوصا پانتومیم بازی بچه ها که دیگه آخری ها داشتیم ریسه می رفتیم 😂😂😉( فصل جفت گیری ) حالا فک کنید ...

وای خدای من با درد می خندیدم ... منظره دریاچه و جاهای دنجش می چسبید دو نفری بشینی و یه آهنگ توپ و با گوش کنی و دست کسی رو که دوسش داری رو بفشاری .👫

صدای پرنده ها وقتی گوش هات رو تیز می کردی صدای آب رودخونه های کوچیک ... حتی صدای قدم گذاشتن روی شاخ و برگ پوسیده درخت ها و دیدن کلی حشره های مختلف ....

هر چی بگم کم گفتم مخصوصا وقت برگشت منظره ای که از بالا می دیدی و مسیر که اومده بودیم اونم با نیسان مثل این بود که ترن هوایی توی شهربازی سوار شی... اطراف روستا پر بود از گل گاوزبان های رنگارنگ ...💐💐💐💐 

فقط حیف شد که الندان رو به خاطر کمبود وقت از دست دادیم ... کلی جنگولک بازی و چایی و خنده و آهنگ های توپ و پایکوبی توی مینی بوس و قربونش برم راننده انگار دیسکو توی مینی بوس داشت رقص نور و نور آبی کف ماشین ...😅😅😅 

شب که رسیدیم من یکی نمی دونستم چطوری برسم خونه و دردم رو آروم کنم ... بعد از یه دوش هلاک روی تختخواب قدرت تکون خوردن نداشتم چشمام البالو گیلاس می چید که هماهنگی برنامه فردا رو ببینم ... حتی از درد و خستگی😥😥😥😥 نای بلند شدن خوردن مسکن رو نداشتم از حال روزم خندم گرفته بود به خودم می گفتم مگه مجبوری اینقدر هلاک کنی که حالا نای بلند شدن نداشته باشی ...😄😄به هر فلاکتی بود پاشدم ..

صبح هم که شیش و نیم بیدار باش و برنج به دست و جمع کردن وسایل مورد نیاز به سوی منزل مادر تا کارهای لازم جهت مامان نوازی مادر برای مهمون ها انجام بشه .... تا یازده مثل کزت سابیدم و شستم و جارو کردم و نهار بچه ها رو آماده کردم و راهی شدیم و تعداد هفت نفرمون ساعت دوازده سر میدون ازادی شد ده نفر که بازم عالی شد و راهی شدیم سمت جاده توسکستان واز پل تاش رد شدیم و زدیم کنار یه جا واسه نشستن پیدا کردیم و بساط جوجه رو ردیف کردن وای چه کباب هایی اونقدر بچه ها زحمت کشیدن و با دقت حرارت می دادن که خیلی خوشمزه شده بود و خوش رنگ ... یه آشپزخونه کوچولو داشتیم واسه برنج که دستپخت مثلا افتضحای من بود که کلی چه چه و به به داشت☺☺☺بله چنین خانواده ای هستیم ما ... البته هلاکت هم داشتیم که شاد گروه واسه کندن چوب نزدیک بود صدمه ببینه و کلی زخمی شده بود ولی خدا رو شکر که اتفاقی نیفتاد... و کلی چایی های گیاهی بابونه و اویشن و اخری هم یه هندونه قرمز و ابدار و بعد کلی عکس و بعد سردی هوا و جیم شدن و اومدن خونه ... خیلی خیلی چسبید ...

  • سارا بانو