آدرس الان یه تن خسته رو کشیدم توی تختخواب و از طرفی بابت تمیز کارهای دیروز و سقوط ار روی صندلی کل امروز رو با یه پای لنگ این ور و اون زدم ... امشب با خودم کلنجار رفتم یه پی ام بهش بدم ولی پاکش کردم شاید این چندمین بار باشه که پی هام رو پاک می کنم ... ولی هیچ وقت عادت نداشتم حرف هامو توی دلم نگه دارم نمی دونم ولی تا حالا شده به عکسهاتون نگاه کنید و به حماقت هاتون فکر ... به خودتون بگید احمق جان توی اون لحظات دیدی ولی خودت رو به کوری زدی ... حالا از نگاه کردن به حماقت هات لذت ببر و با خودت بگی چرا ؟؟ این چرا جا خوش کرده توی زندگی من و انگار نمی خواد ترکم کنه ... واقعا چرا ؟؟؟