یه وقت هایی مثل امشب آدم حس می کنه یه جوره خاصی شده ... انگار بی قرار و بی حوصله ای نمی دونم ولی هر چی هست حس خوبی نیست ... نمی دونم شاید از تنهایی باشه شاید باید دورانی رو که خیلی پبش تر ها تجربه می کردم الان دارم حسش می کنم و تجربه ... ولی به فردا امیدوارم فردا یه روزه جدیده ...
امروز خسته کننده و کسل کننده بود مخصوصا وقتی نوژا مریضه و حالش خوب نیست از منم انرژی بیشتری می گیره ... فردا می تونم توی تخت خواب بمونم صبح برم پیاده روی و برم واسه صبونه نون بگیرم و .....
امشب دلم می خواد دیگه بدون اینکه خواب ببینم بخوابم این چند شب همش خواب هایی دیدم که وقتی بیدار شدم سردرد داشتم به امید شبی خوش