فصل های زندگی من

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۶
آبان

یه وقت هایی مثل امشب آدم حس می کنه یه جوره خاصی شده ... انگار بی قرار و بی حوصله ای نمی دونم ولی هر چی هست حس خوبی نیست ... نمی دونم شاید از تنهایی باشه شاید باید دورانی رو که خیلی پبش تر ها تجربه می کردم الان دارم حسش می کنم و تجربه ... ولی به  فردا امیدوارم فردا یه روزه جدیده ... 

امروز خسته کننده و کسل کننده بود مخصوصا وقتی نوژا مریضه و حالش خوب نیست از منم انرژی بیشتری می گیره ... فردا می تونم توی تخت خواب بمونم صبح برم پیاده روی و برم واسه صبونه نون بگیرم و ..... 

امشب دلم می خواد دیگه بدون اینکه خواب ببینم بخوابم این چند شب همش خواب هایی دیدم که وقتی بیدار شدم سردرد داشتم به امید شبی خوش 

  • سارا بانو
۲۴
آبان

امشب می خوام زود بخوابم اخه خیلی خیلی خسته ام ... عادت کردن توی خونه مامان خوابیدن سخته واسه همین با کمبود خواب مواجه شدم فصل دوم کتابم رو تموم کردم این روزها دیگه کمتر کنار پنجره می رم بیشتر خودمو سرگرم می کنم خیلی خوابم می یاد می رم لالا بای دوستان 

  • سارا بانو
۲۲
آبان
دیروز یه کتاب جدید خریدم ترجیح می دم این روزها وقتم رو با بودن کنار خانواده و خوندن کتاب بگذرونم ... دیگه نمی خوام به اتفاقات گذشته فکر کنم همه اونها مال دیروز بود و من از دیروزهایم درس گرفتم ... 
دیروز بعد از کمی صحبت با خانواده تصمیم گرفتم برای مدتی مطابق میل اونها زندگی رو سپری کنم ... و کمی هم با خودم خلوت کنم تا ببینم چه اشتباهاتی رو مرتکب شدم و از اونها درس بگیرم  
از خدا می خوام بهترین ها رو برام ورق بزنه ....
  • سارا بانو
۱۷
آبان

از آدم ها دلگیرم که خوب های خودشان را از بد تو ،مو شکافی میکنند و بدهایشان را در جیب های لباس هایی که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند ، پنهان میکنند درد هایت را که میشنوند...خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از توکشیش تر ببینند از آدم ها دلگیرم وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است همین که گیرت بیاورند تمام آنچه را که نمی توانند به خورد خودشان دهند به تو اثبات می کنند به کسی غیر از خود ، برتری هایشان را آویزان کنند تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند از آدم ها عجیب دلگیرم از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی و تو را هی توصیف کن

  • سارا بانو
۱۳
آبان

دلـتـنـگـی را بـایـد گـفـت،
حـتـی اگـر طـوری بـه جـان خـودت و واژه هـا بـیـفـتـی
کـه مـردم فـکـر کـنـنـد دیـوانـه ای !
و دوسـت داشـتـن را بـایـد گـفـت،
حـتـی اگـر مـردم فـکـر کـنـنـد دیـوانـه ای هـسـتـی
کـه از شـدت دلـتـنـگـی بـه جـان خـودت و واژه هـا افـتـاده ای . . .


این روزها یاد گرفته ام وقتی آدم بعضی از جمله های فراموش شده رو تکرار می کنه اون واژه ها توی تموم وجودت رخنه می کنند دوباره احساساتی در آدم زنده می شه که انگار با نگفتن همین کلمات ساده فراموش شده بودند ..

  • سارا بانو
۱۳
آبان

گاهی وقت ها نمی دونی خوبی یا بد یه وقت هایی خوبی یه وقت هایی احساس می کنی که بد هستی .. توی ذهنم پر از کلامت و جمله هایی هست که دوست دارم بگم ولی قدرت سرهم کردن اونها رو از دست دادم انگار نمی تونم که اونها رو بنویسم ..

راستش از روزهای آینده می ترسم از اینکه نمی دونم چی در انتظارمه می ترسم از اینکه نمی دونم قراره چطوری آدمهایی که توی زندگیم هستند رو از دست بدم می ترسم ... از خیلی چیزها می ترسم ..

از اینکه من هنوزم آغوشم خالیه  و نتونستم حس مادری رووتجربه کنم ناراحتم از اینکه نمی دونم چند وقت دیگه باید این آغوش خالی رو دنبالم بکشم دلگیرم و می ترسم .. نمی دونم زندگی چی رو در انتظارم گذاشته ولی هر چی که هست منو می ترسونه ...

  • سارا بانو
۱۲
آبان

  • سارا بانو
۱۲
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۱۲
آبان

چند روزه می خوام بیام بنویسم ولی انگار نمی شه یه مدت بیمارستان و ... اتفاقاتی که پیش اومده و نمی خوام به یاد بیارمشون چون یه قسمت هاییش فقط درد و رنج .... یه جاهای خوبی هم داشت ... 

ولی اینها باعث نمی شه که ادم تلخی خیلی چیزها و ادمها رو یادش بره .. نمی دونم  یه جورهایی اونجا انگار راحت تر بودم با همه سختی هایی که داشت انگار بعد از سالها می تونستم استراحت کنم .. تنهایی هم داشت ولی خووب .. بگذریم 


  • سارا بانو
۰۴
آبان
امروز روز خیلی بدی بود حتی بدتر از دیروز همش ناراحتی ..حرفهای خوبی نشنیدم ...حرفهایی که هیچ وقت فراموش نمی کنم تا عمر دارم ....خیلی بی حالم خیلی خیلی
  • سارا بانو