فصل های زندگی من

۴۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۹
اسفند

فصل بارونی بیشه
رنگ چشماته همیشه
حس تازه بودن من
بی نگاه تو نمی شه
اگه دیروز اگه فردا
اگه با هم اگه تنها
با توام خود خود تو
اگه حتی توی رویا
نه می افتم به پای تو
نه می میری برای من
همیشه رد پات پیداست
کنار رد پای من
کاش دوباره بودن من
رنگ بودن تو باشه
که در بسته ی قلبم
باز با دستای تو واشه
باز با دستای تو واشه

تو مثله شبهای مهتابی و بارونی
وقتی که نباشی دلگیرم و می دونی
حرفای دلم رو با اشک تو می گفتم
بارون که می باره باز یاد تو می افتم
از غم منو غم تو
تب منو تب تو
همه بی خبرن
از دل منو دل تو
شب منو شب تو
همه بی خبرن

فصل بارونی بیشه
رنگ چشماته همیشه
حس تازه بودن من
بی نگاه تو نمی شه
اگه دیروز اگه فردا
اگه با هم اگه تنها
با توام خود خود تو
اگه حتی توی رویا

  • سارا بانو
۰۹
اسفند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۰۸
اسفند


دلم میگیرد،


او هست 


من هستم 


اما...


قسمت نیست! نمی شود که نمی شود که نمی شود ......


  • سارا بانو
۰۸
اسفند

گاهی اوقات آدمها نمی دونم به خاطر جهل یا هوس یا شیطنت یا هر مساله دیگه ای دست به انجام یه کارهایی می زنن که نه تنها خودشون آسیب می بینن بلکه اطرافیانشون رو هم درگیر می کنن ...

بعد از اتفاقات روز  گذشته هر وقت راجع به این موضوع حرف می زنم و بهش فکر می کنم انگار توی قفسه سنیه ام سنگینی نفس هام رو حس می کنم و انگار قلبم یه طور دیگه می زنه ...

کل دیشب چشم روی هم نذاشتیم نه من نه مامان ... حالا اون بیچاره هم توی خونه خودش معلوم نبود چه حالی داشته ....

دیگه تشخیص نمی دم درست و غلط چی هست ... چه تصمیمی باید بگیره ... فقط یه مرد رو می بینم با یه غرور شکسته و روح خورد شده که کنار دیوار تکیه داده و لبهاش رو می چینه و بغض شو می خوره و اشک چشم هاشو پاک می کنه ..مردی که نمی دونه باید چی کار کنه و سردرگم مونده ... بین زندگی خودش غرورش غیرتش و بچه اش کدوم رو باید انتخاب کنه . 

بدترین صحنه ای بود دیدم هیچ وقت فکر نمی کنم بتونم فراموش کنم ...


  • سارا بانو
۰۸
اسفند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۰۷
اسفند


  • سارا بانو
۰۷
اسفند

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بی هوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست .

 

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر ِ فردای ما اگر

بر ماش منتی ست ؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است .

از : احمد شاملو

  • سارا بانو
۰۷
اسفند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا بانو
۰۷
اسفند


خوابی ست که بین

 لرز و تب می آید


جانی ست که از

 صبر به لب می آید


بیهوده خروس لعنتی

 می خواند


شب می رود و

 دوباره شب می آید...


  • سارا بانو
۰۷
اسفند


دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون

"دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها


خنده های زورکی را خوب یادم داده ای

مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها !


گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟!

بغض کردم...خود خوری کردم... نگفتم بارها...


  • سارا بانو