سخت
روزهای سخت زندگی کم نیستند روزهایی که نمی دونی چه مرگته همه چی خوبه ولی درونت خوب نیست با کوچکترین حرفی بغض می کنی وهی این بغض رو قورت می دی مدام فکرت پر می کشه و هی به خودت می گی توان سادگی همینه .... نمی دونم ولی شاید زمین چرخید و نوبت تو رسید نمی دونم ... امروز سر کار اونقد بغض گلوم رو گرفته بود که با یه حرف زدن ساده اشکهام سرازیر شد شاید هنوز یه بغض دارم که شکسته نشده ... به خودم می گم صبور باش صبوری جزیی از زندگیه باید سکوت کنی دیگه بسه هر چی داد زدی ... هر چی دویدی رو کمتر رسیدی .... اومدم روی تخت با اشکهایی که از گوشه چشمام می چکه ... صدای موزیک ملایم ... فک نمی کردم خوب بودن هم به اندازه بد بودن تاوان داشته باشه .... وقتی تاوان هر دوتاش یکیه چه فرقی می کنه خوب باشی یا بد ... چه فرقی می کنه هان .... از تنهاییم راضی ام راضی ولی خوب گاهی نمی شه جلوی این دل شکسته رو گرفت شاید هنوز نتونستم سوگواری کنم
- ۹۶/۰۵/۰۸