مرده شور نگاه به کوچه
گاهی وقت ها به خودت می گی جایی واسه گم و گور کردن هست ... جایی واسه دفن کردن هر چی بوده جایی واسه واسه سوزوندن و خاکستر کردن احساساتی که گاهی هر روز چند قدم با تو راه میان ؟
گاهی وقت ها دلیل ناراحتی مون خودمونیم دلیل شکنجه های روحی و روانیم ...
گاهی وقت ها چوب احساسات پوچ و بی اساسی رو می خوریم که فک می کنیم درست هستند !!
و در عوض ادم هایی رو اطرافمون داریم که به اونها دامن می زنند و فکر می کنن با به لجن کشوندن ادمهایی که یه زمانی توی زندگی شون بودند و برخلاف میل اونها رفتار کردند از بوی تعفن خودشون کم می شه ...
ای سارای احمق ...
نمی دونم چرا بازم هر روز هر بار به اون نقطه متعفن نگاه می کنی و دنبال چی میگردی چرا واقعا چرا ؟؟
اصلا به تو چه ربطی داره هان ؟
مگر غیر این بوده که حتی جواب نگرانی هات رو هم با توهین و تحقیر گرفتی .... بذار گذشته گذشته بمونه چرا هر روز برمی گردی و گردنت رو کج می کنی که ببینی یا آمار روزها رو حساب می کنی ...
گور هفت جد و آباد اون ورتر ... بچسب به زندگی خودت به روزهای آینده نگرانی احساساتی که ارزشی رو ندارن بریز دور چرا نگهشون می داری که سوژه توهین و تحقیر شه ..دیگه هیچ وقت به اونجا نگاه نکن ... دیگه هیچ وقت به روزهای گذشته برنگرد و نگاه نکن فراموش کن حتی اون احساسات پوچ رو بریز دور ... به تو چه که سالم به تو چه مریض اصلا مرده یا زنده .. خیلی احمقی سارا ... بندازش دور همه چی رو بنداز دور ...
- ۹۵/۰۳/۲۹